شعر منسوب به استاد شجریان و پاسخ استاد امیر عاملی
در پی انتشار شعری منسوب به استاد محمدرضا شجریان در پاسخ به شعری از استاد امیر عاملی ، شاعر و خوشنویس معاصر ، عاملی به وی پاسخ داد. استاد عاملی چندی پیش در اعتراض به رفتارهای پس از انتخابات استاد شجریان قطعه ای مثنوی نوشت و منتشر کرد که در ادامه شعر عاملی ، شعر منسوب به شجریان و دو پاسخ منثور عاملی منتشر شده می خوانید:
file://pishkhan1067.blogfa.com

در پی انتشار شعری منسوب به استاد محمدرضا شجریان در پاسخ به شعری از استاد امیر عاملی ، شاعر و خوشنویس معاصر ، عاملی به وی پاسخ داد. استاد عاملی چندی پیش در اعتراض به رفتارهای پس از انتخابات استاد شجریان قطعه ای مثنوی نوشت و منتشر کرد که در ادامه شعر عاملی ، شعر منسوب به شجریان و دو پاسخ منثور عاملی را که در وبلاگش منتشر شده می خوانید:

شعر استاد امیر عاملی خطاب به استاد شجریان


گم شدی آوازه خوان پیر ما گم شدی آخر به زیر دست و پا

کرد بیگانه تو را ابزار خویش خود شدی تا نور حق دیوار خویش

ربنایت چون خودت از یاد رفت خیل شاگردان، هلا! استاد رفت

رفته‌ای از پیش ماها دور حیف در سر پیری شدی مغرور حیف

مطرب عهد شبابم بوده‌ای مزه نان و کبابم بوده‌ای

خوب می‌خواندی صدایت خوب بود بعد تاج اصفهان مطلوب بود

می‏زدی چه چه برای شیخ و شاب با نوای تار و تنبور و رباب

هست ساز اینک ولی آواز نیست یک در گوشی به سویت باز نیست

تا نپیوندی عزیزم بر زوال کاشکی بودی مرید اعتدال

مکر آمریکا تو را منفور کرد زرق و برق غرب چشمت کور کرد

چونکه پیراهن دو تا شد بد شدی مثل آن مطرب که بد می‌زد شدی

«سایه»ات فرموده بود آوازه‌خوان که مرید پیردل باش و بمان

لیک ‌ای مطرب دریغا که غرور کرد از مردم تو را صد سال دور

وقت پیری ناز کردی با همه ناز را آغاز کردی با همه

ناز کم کن سوی ملت باز گرد کم بگو از یأس ای استاد زرد


جوابیه منسوب به استاد شجریان :

وبلاگ بهنام محترمیbehnammohtarami

http://pishkhan1067.blogfa.com

گم نخواهد شد صدای ِ ناز من چونکه از دل می رسد آواز من

این نه آواز من و ساز من است این صدای سالهای میهن است

ربنا خواندم که ملت روزه بود روزه ی دل بود و غمها می فزود

من صدای شادی این مردمم من خود آزادی این مردمم

حیف عمری را که جهل آمد پدید حیف ملت رنگ آزادی ندید

من نه پیرم آنچه را گفتی حسود پیر راهم دان به هر بود و نبود

مطربم خواندی عزیزا ، جاهلی جاهلی؟ نه ،نه ،بلکه عاملی

تاج را قدرش شناسی بی خرد ای که خواندی ملتی را رنگ زرد؟

ملتی را گر ندیدی . مرده ای چوب رب را بی صدا تو خورده ای

این نشان است تا روی رو به زوال هرکه شد خارج ز مرز اهتدال

قدر "سایه" می شناسی ای عدو؟ او که هجرت کرد از رفته بر او

سایه خورشید است در این آسمان گرچه گفته است او مرا آوازه خوان

خانه ی من شد دل پیر و جوان معبد عشاق دل شد آستان

من غرور خود ز ملت یافتم نی به زر یا زور قدری یافتم

ناز را بازار ملت می خرد ملتی نامم به عزت می برد

من اگر خاشاک باشم بهتر است بهتر از آنکس که مخدوم زر است

خادمش افسوس نادان است و بس کی شناسد فرق زر با جمله خس

من اگر پیرم ولی مستغنیم بی نیاز احترامم ،دون نیم

گوشه گوشه ،نام من آواز شد آگهی شعرت به کین ،همساز شد

جاهلا! زین بیش تو یاوه مگو رو ره عشق مرا ای دل بپو

دوستان کپی برداری بدون اجازه فضای رقابت وتحقیق را از بین میبرد ومحققان مطالب به دید عموم نمیگذارند وبار علمی جامعه افت یا پاین میماندوهم مدیون شرعی انسانی به محقق (حتی اگر کپی کردید ذکر منبع یا کپی از وبلاگ وسایت دفتر پیشخوان تختی اجازه کپی از مطالب را میدهد)

پاسخ اول استاد امیر عاملی

بشکن دلم که رایحه درد بشنوی
کس از برون شیشه نبوید گلاب را

با عرض ادب و اهدای سلام به دوستان و دوستداران هنرهدفمند و جهت دار آسمانی و جاودانی که هنرمندش ملعبه باد دهان بیگانگان و شیطان نیست. هنرمندی که بی دروغ خاکپای ملت ایران است را می ستایم.
به نظرم آن نظم ضعیف کار یکی از رهروان خام آقای شجریان است، به رسم مرا هم ببینید، پس من چی؟ به نام سروده شجریان منتشر کرده اند که تتمه آبروی این مرد را ببرند. کم نیستند ترشیده های شعر بی شعور که به گمان و توهم افسون شده الهه های زیبایی هستند، اما آینه هم از زشتی و پلشتی سیرتشان جیغ زرد می کشد.
نان به نرخ روز خور کسی است که از دولتها حقوق می دوشد و وظیفه بگیر حکومتهاست. دائم رنگ عوض می کند، فحش می دهد و تقدیر می شود. این بنده «به سادگی طبیعتم هوا عوض نمی کند» هنرمند سال، استاد هر سال شوالیه و بت بچه ها و هزار جور تیتر و عنوان پوشالی و تو خالی کسانی که با راه انداختن دکان قهر و آشتی در صدا و سیمای سکوت جا خوش می کنند، نون به نرخ روز خورند یا ما؟
پیردختران شاعر نما که از مجله های دولت حقوق می گیرند، نان به نرخ روز خورند یا ما؟ صدا و سیما و وزارت ارشاد با امثال من ستیز می کند، شیخکان ملون که به لباس ریا ملبس هستند، نان به نرخ روز خورند،‌بلکه گوشت را هم به نرخ دیروز می خورند. در آمد ما از دولت و حکومت نیست،‌ از یکجا حقوق نگرفته ایم،‌همواره وظیفه خود را انجام داده ایم و دیگران وظیفه گرفته اند و به مصرف گل و نبید صرف نموده اند. حالا تهدیدهای آدمهای ترسو و مخفی شده در وبلاگها و سایتها ی مجازی و غیر مجازی بماند که می کشیم، آتش می زنیم ، ما هم گردنمان از مو نازک تر می گوییم:
کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم؟
یا به قول مولانا:
ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
شکر خدا که حافظانه خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی.
بگذارید تهمت بزنند که احمدی نژاد 50 میلیون تومان به امیر عاملی داده است. اینها می ماند برای معاد، آنجاست که به حساب شغاد
می رسند. ما نان به توان هنرمان می بخشیم، اگر نداشته باشیم شکر
می کنیم و اگر داشته باشیم، ایثار. مقبره قیصر امین پور را خطاطی کردم و 6 ماه زحمت کشیدم، وزیر آمد آنجا، سنگ قبر را برای چندمین بار در حضور وزیر نوشتیم، ‌یک تابلو هم ارشاد خوزستان از ما خرید و به وزیر هدیه داد و حالا پس از گذشت ماهها نتوانستم حق الزحمه خود را دریافت کنم. ارشاد می گوید فاکتور نرسیده، پیمانکار می گوید چشم، آقای حسین خسروجردی هم رفته خارج و نمی آید.
من کسی را ندارم و به جایی بند نیستم، ‌به کی شکایت کنم؟ کجا داد بزنم؟ آن قدر شیر تو شیر است که تا بگویی سقا نیستم باید یک آب انبار را پر کنی. نه در جایی دولتی کلاس دارم و نه از اداره ای حقوق می گیرم، آن وقت شما می گویید نان به نرخ روز خور. کدام نان؟
خدا را شکر از حرف زدن معمولی غزل می گویم و شعرهایم دهان به دهان می گردد. الحمد لله از شعر درآمدی ندارم که ناصر خسرو گفت:
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی پیشه بگرفت خنیاگری را
پول در آوردن از شعر، آن هم معلم وار با مطربی چه فرقی
می کند؟
حا لا به نام شجریان علیه ما شعر بگویید و تهدید کنید. ببینید کجا را می زنیم. مشت را گره کرده و چشم را بسته؟ تا می توانم بسرایم و بنویسم مستغنی ام، بگذار خطم دوش به دوش، همچون سبوی باده فروش برود و شعرم بجوشد، شاید اجر صبری است کز آن شاخه نباتم دادند.
اما ای شیخ برو مسئله عشق بیاموز
هرچند که این مسئله آموختنی نیست
دل به دستارنده، دل به دست آر و تو ای مطرب:
بزن به پرده ماهور کز فراق
جانم ز شور این شب یلدا گرفته است
فدای شما مردمی که جلد کهنه شناسنامه هایتان درد می کند، ‌برایتان می سرایم:
ای لباس پاره ها
در تمام هفت آسمان بی ستاره ها!...


نقد دوم استاد عاملی به استاد شجریان


زردی استاد را باور کنید

به نام خدا و به اذن حضرت عشق

عشق مظلوم ُ که امروز ها لگد مال اهالی حتی هنر هم شده است . باید به حافظ بزرگ از قول مولانای جهانگیر عرض کرد

عشق آسان نمی نماید بلکه از اول سرکش و خونی بود تا گریزد هر که بیرونی بود ، اینکه بعضی نفرات عشق توهم و تصور کرده اند پوستین خرس بر آب افتاده است . هوس را چه به عشق ؟

عشق حقیقی است مجازی مگیر این دم شیر است به بازی مگیر

کجای شما ها مدافعان طمع کار شجریان به عاشق ها می ماند ؟ پریدن رنگ و تپیدن های دل ، عاشق بیچاره را در هر جا که باشد رسوا میکند . شماها که در خلوت موسیقی غربی گوش میکنید و در جلوت به حمایت از اصالت خروش بر می آورید ،

خبر ندارید که نفاق بوی گند میدهد ؟

اما در مورد شجریان باید گفت پسر بچه ای بود که بر بال مذهب و قران از شهرستان به تهران آمد ،‌شرایطی مهیا شد و پافشاری او بر موسیقی سنتی که با انقلاب اسلامی به اوج خود رسید ، او را چهره ای معروف کرد . در حالی که کم نبودند استعدادهای ناب و کمیاب اما مورد بی توجهی قرار گرفتند. ما که عادت به شوالیه تراشی و اسطوره سازی کردیم شجریان را به سلطانی رساندیم ، دو دانگ صدا با چندین سال چه چه ، گاهی قرآن خوانی و زمانی ربنا سر دادن ها یک نفر را آنقدر بالا برد که حالا شما دوست دارانش هم دستتان به او نمیرسد .

در مصاحبه ی خانم آقای شجریان مادر همایون خان ، خواندم که گفته بودند : « همایون به فرمان هنر رفت ، نه فرمان پدر »

یعنی این پدر حتی اجازه رشد فرزندش را هم نمیدهد . و از سوی هر کس احساس رقابت کند آنرا رندانه سرکوب میکند . شما نوار بم خوانی را نگاه کنید اگر یک بار حتی یک بار اسم ایرج بسطامی برده شده بود ،‌همه حرفهایم را پس میگیرم و میگویم مرا شجریان صداکنید .

خوب این هنرمند پیشرو که صدایش متفاوت و احتمال بزرگتر شدنش زیاد است در زلزله بم از دست اهالی هنر میرود و بزرگ آواز ایران برای بم از نوک قلم خون گریه میکند . فقط عکسهای بسطامی را میبینی و هیچ سخنی از او نمیشنوی ، آیا این دهان استعداد را دوختن به سبک استبداد رضا خانی نیست ؟

امیر عاملی بد ، بی شهرت ،‌نان به نرخ روز خور ، ایرج بسطامی را چرا در پس پرده مستوری نگاه میدارید ؟ او که حالا رقیب شما هم نیست ، زود هنگام سفر کرده ،‌از جنازه اش هم میترسید ؟ شاملوی شاعر در مورد شجریان واژه عرعر را به کار برد که خوب نبود اما در بطن این حرف تلخ حقیقتی شیرین نهفته بود . یعنی آقای سلطان آواز چند سال است خودت را تکرار میکنی و هر کنسرت که میگذاری مرغ سحر میخوانی ؟ آقای شجریان بیشتر از استاد آواز بودن استاد رنگ عوض کردن و همه را توی دست داشتن است .

این بار هم خیال کرده بودنسخه رژیم اسلامی پیچیده است و دست پاچه شد و گرنه همین استاد ُ شعر ‌علی معلم را که مسئول شعر و موسیقی صدا و سیماست میخواند. ببین ما شما را هم داریم ،‌صدا ی ایران ای سرای امیدش را در برنامه های بسیج و دهه فجر پخش میکنند ، دم بر نمی آورد تا جایی که خبر نگار بی بی سی همین افتخار را بر سر او میزند و او ساکت میشود.

اگرکمی عشق به ایران داشت و مختصری خود باوری با صدایی بلند به آن مزدور میگفت : بله ایران من سرای امید است ، مردم من سر شار از امید هستند به همین خاطر است گفتیم : کم بگو از یأس ای استاد زرد . بنده گمنامی را به بد نامی ترجیح میدهم .

همین صدا و سیمای شجریان معروف کن شعر خوانی مرا حذف میکند .

حالا ما دولتی هستیم یا اینها و شما ها ؟ه در عرصه ای برابر به مصاف بیاید.باقی بماند تا بعد

behnammohtarammi@gmail.com

وبلاگ بهنام محترمی