سه دستگاه در شب‌های ایران

(الهام‌گرفته از عملیات‌های سری موساد، CIA و MI6 در ایران پس از ۲۰۰۶)

شبی سرد در زمستان ۲۰۰۶، در اتاق کوچک و تاریکی در یکی از ساختمان‌های مخفی در بغداد، سه مرد در یک میز نشسته بودند. آنها از سه گوشه دنیا آمده بودند:

جان، مأمور سیا، با چشمانی هوشیار و صدایی آرام.

یوسف، نماینده موساد، با نگاه تیزبین و حرکاتی حساب شده.

الیور، مامور MI6، با لبخندی مبهم و دیپلماتی در لباس نظامی.

آنها طرحی داشتند که می‌توانست بازی قدرت‌ها را در خاورمیانه تغییر دهد. هدف؟ جمهوری اسلامی ایران.

تولد یک عملیات

جان نقشه‌ای را روی میز پهن کرد. پایگاه‌های آمریکا در عراق و افغانستان، تنها نقطه شروع بودند.

ما باید دست به اقداماتی بزنیم که حکومت ایران را در داخل دچار تزلزل کند، گفت جان.

آموزش و تجهیز گروه‌های مسلح کوچک، عملیات خرابکارانه علیه تاسیسات هسته‌ای، و عملیات اطلاعاتی برای ترور هدفمند دانشمندان.

یوسف لبخندی زد: و ما هم به‌طور همزمان باید فشار اطلاعاتی و عملیات سایبری را تشدید کنیم. آنها نباید بفهمند که پشت این اتفاقات ما هستیم.

الیور گفت: با همکاری کامل سرویس‌های اطلاعاتی خودمان، باید شبکه‌ای از عوامل نفوذی بسازیم.

سایبری و تیره‌کاری

در اعماق یک مرکز عملیاتی در تل‌آویو، مهندسان موساد و سیا مشغول طراحی چیزی بودند که بعداً به نام Stuxnet شناخته شد؛ یک ویروس سایبری که می‌توانست سیستم‌های کنترل تاسیسات هسته‌ای ایران را مختل کند.

این فقط آغاز است،» گفت یوسف. عملیات سایبری ما، اولین ضربه نامرئی به قلب برنامه هسته‌ای‌شان است.

عملیات‌های زمینی

از سوی دیگر، در کوه‌ها و بیابان‌های ایران، گروه‌هایی مانند جندالله و مجاهدین آموزش می‌دیدند و تسلیحات می‌گرفتند. مأموران CIA و MI6، به صورت مخفیانه آنها را در خاک عراق و افغانستان پشتیبانی می‌کردند.

در یک اردوگاه مخفی، جوانی به نام حسن زیر نور کم‌سو تفنگش را باز و بسته می‌کرد. هیچ نمی‌دانست که او بخشی از یک بازی بزرگ‌تر است که کنترلش از دستش خارج شده.

ضربات هدفمند

با شروع سال ۲۰۰۹، صدای انفجارهای مشکوک در مسیر حرکت دانشمندان هسته‌ای ایران شنیده شد. بمب‌های کوچک و گلوله‌های هدفمند، برخی از نخبگان برنامه را از صحنه حذف کردند.

خبرنگاران ایرانی از حمله‌های کور می‌گفتند، اما خیلی‌ها پشت صحنه را نمی‌دانستند. تنها کسانی که می‌دانستند، مردان در اتاق‌های تاریک بودند که نقشه‌ها را می‌کشیدند.

پیامدها و سایه‌ها

سال‌ها گذشت و روابط میان ایران و جهان بیشتر تنش‌آلود شد. عملیات‌ها همچنان ادامه داشتند، ولی هیچ‌کس نمی‌دانست پایان این بازی چه خواهد بود.

جان، یوسف و الیور، هر یک در سرزمین خود، به مأموریت‌هایی جدید فرستاده شدند، اما نام ایران همچنان روی میز جلساتشان بود.

پایان

#بهنام محترمی#

این داستان، روایت بخشی از نبرد پنهان قدرت‌هاست؛ نبردی که هیچ‌گاه به‌صورت رسمی اعلام نشد، اما سایه‌اش بر زندگی میلیون‌ها نفر سنگینی کرد.

بهنام محترمی