امام رضا(مثنوی بهنام محترمی#
دل شدم، راهیِ آن گنبدِ زرینِ رضا،
سوی خورشیدِ خراسان، دلِ مسکینِ رضا.
طوس را بوی بهشت آمد از آن تربتِ پاک،
جان گرفت از نفسِ قدسیِ آئینِ رضا.
هر که افتاد به پایش، نچشید اندوهی،
که پناه است به عالم دلِ غمگینِ رضا.
در حریمش، نه یکی گریه کند، صدها دل،
میشود پاک، چو آیینه، دلِ چرکینِ رضا.
هشت دریا به فدای قدمش، ای جانها!
که بود کشتیِ آرامش، اگر طوفانها.
بارگاهش در و دیوار ندارد، پر از راز،
میتپد نورِ علی در دلِ هر باز و نیاز.
در دلِ شب، چو دعا میرسد از دورترین،
میرسد دستِ عطایش به دلِ شور و یقین.
هر که در سینه هوای حرمت دارد، او
بیاذنِ تو نرود جانبِ فردوسِ نکو.
#بهنام_محترمی#وبلاگ_پیشخوان۱۰۶۷#هرگونه کپی ممنوع است#
(دوری از حرم امام رضا در شعر)
دلم تنگ است آقاجان، چه حالیست این شبِ سردم،
نه زائر، نه مسافر، نه حتی سایهی پردم.
به سمتِ گنبدت هر شب، دلِ من میکشد آهی،
ولی راهی نمیافتد، قدمهایم چه ناوردم...
کبوترهای گنبد را، به اشکم عهد بستهم من،
که روزی با همین گریه، بیایم سوی آن دردم.
شنیدم هر که دل دارد، گره از کار او وا شد،
منم با صد گره، اما... ندانم سوی تو گردم؟
خراسان، ای خراسان! ای بهشتِ خاکیانِ دل،
چگونه بیرضا باشی و خاموشم، نیارزم؟
رضا جان! بوسهگاهت را نبینم جز به خوابِ شب،
بیا در خوابِ من، بنشین... که از اشکِ تو لبتر دم...
#بهنام_محترمی#